اکران دومین فیلم سینماییاش «ساعت ۶ صبح» که با یکی از شلوغترین رونمایی و اکران خصوصی در سینمایایران در هتل اسپیناس پالاس تهران و با حضور تعداد زیادی از چهرههای سینمایی برگزار شد، بار دیگر نام «مهران مدیری» را بر سر زبانها انداخت و اجرای مسابقه جدید «گل یا پوچ» در شبکه نمایش خانگی هم موجب شد دوباره در مرکز توجه مخاطبان و منتقدان قرار بگیرد.
اما حاصل این همه تبلیغات و تشریفات، فیلمی ضعیف و بد بود تا او بعد از «ساعت ۵ عصر»، در دومین فیلمش هم نتواند خود را در مقام یک کارگردان سینما اثبات کند. بیتعارف باید گفت، مهران مدیری نه کارگردان خوبی در درام و نه بازیگر خوبی در نقشهای جدی است.
کمدین خلاق
واقعیت این است که نمیتوان منکر توانایی و هوش بالای مهران مدیری در کمدی تلویزیونی و ساخت مجموعههای نمایشی طنز شد، اما استعداد او را باید محدود به همین حوزه و گونه کرد. او در ۲۶سالگی با ساخت مجموعه طنز «پرواز ۵۷»، نبوغ خود و با «ساعت خوش»، بلوغ خود را در تولید کمدیهای آیتمی نشان داد. او توانست با بازیگران ناشناخته، ستارهسازی کند و تیمی حرفهای خلق کند و به خالق یکی از جریانسازترین مجموعههای تلویزیونی در حوزه طنز و کمدی تبدیل شد. گرچه این مجموعه نهفقط نامش را بر سر زبانها انداخت، بلکه دردسرهایی را هم برای او و تیمش در پِی داشت. ساختار طنز «ساعت خوش» به مذاق برخی خوش نیامد و با انتقادات تندی از سوی برخی جریانهای سیاسی ازجمله روزنامه کیهان همراه شد.
بهنظر میرسد که همین اعتراضها و فشارها از بیرون موجب شد تا «ساعت خوش» در اوج به پایان برسد، تا چهار سال عوامل این مجموعه ممنوعالکار شدند و از ورودشان به صداوسیما جلوگیری شد. این دوره را میتوان «دوران ظهور مهران مدیری» دانست که با خلاقیت و نوآوری در ساخت کمدیهای تلویزیونی به بنیانگذار «کمدیهای آیتمی و فانتزی» بدل شد و درواقع در این حوزه جریانسازی کرد. دوره دوم کارنامه مهران مدیری را باید در تولید مجموعه طنزهای داستانی مثل «نقطهچین»، «پاورچین»، «جایزه بزرگ»، «مرد هزار چهره»، «مرد دو هزار چهره» و «شبهای برره» دانست که با وجود تفاوت در سطح کیفی، یک الگو و مدل کمدی تلویزیونی را با مؤلفههای مشترکی شکل داد و بهنوعی یک ساختار و گفتمان کمدی مؤلف ایجاد کرد.
در همین مجموعهها بود که رگههایی از «کمدی انتقادی» پررنگ شد که اغلب نقدهای اجتماعی بودند و به سبک زندگی و رفتار اجتماعی در حوزه عمومی مربوط میشد. دوره سوم کارنامه مهران مدیری، با آمدن شبکه نمایش خانگی و تولید سریالهایی کمدی برای این شبکه شکل گرفت که با «قهوه تلخ» آغاز شد و بعد به «هیولا» و «دراکولا» رسید. گرچه تفاوت آثار ابتدایی مدیری در نمایش خانگی با آثار متأخرش، افول یکستاره کمدی را نشان میدهد که باید از منظر جامعهشناسی و بهعنوان یک مسئله برونمتنی به آن نگاه کرد. به این معنا که «قهوه تلخ» حاصل دوران قهر یا کوچ مهران مدیری از تلویزیون است که خارج از چارچوبها، ملاحظات و خطقرمزهای رسانه ملی تولید شده و لحن و رویکرد تند انتقادی آن بهویژه در حوزه سیاست و قدرت و مناسبات آن در بستر یک طنز تاریخی، آن را به اثری تأثیرگذار و ماندگار بدل کرد که گرچه فرجام نامشخصی یافت؛ اما هنوز هم در سطح عمومی بهویژه در شبکههای اجتماعی برای تحلیل و خوانش اتفاقات روز سیاسی و درواقع نقد سیاسی به وضعیت موجود استفاده میشود.
در میان آثار مهران مدیری «قهوه تلخ» در شبکه نمایش خانگی و «شبهای برره» در تلویزیون، بیش از آثار دیگر موردتوجه قرار گرفته که ویژگی مشترک هر دو را باید در لحن و رویکرد انتقادی آن نسبت به نابسامانیهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دانست. محبوبیت مهران مدیری هم دقیقاً برساخته از همین موقعیت و آثار است؛ محبوبیتی که بخشی از آن به توانمندی و خلاقیتهای طنازانه او از حیث نمایشی و کمدی برمیگردد و بخشی از آن به رویکرد نقادانه آن به وضعیت جامعه. اما در اینجا با یک پارادوکس و وضعیت پیچیده مواجه هستیم که رمزگشایی از آن میتواند وضعیت کنونی مهران مدیری را روشنتر کند؛ وضعیتی متضاد که از نسبت مدیری با سیاست و نقد یا بهتر است که بگوییم نقد سیاست میآید.
مهران مدیری تا پیش از ساخت یک مجموعه غیررسمی بهاسم «بمب خنده» که به هجو شبکههای ماهوارهای و برنامههای آن میپرداخت، همواره بهعنوان یک منتقد در حیطه طنز و کمدی محبوبیت داشت؛ اما آن سیدی سرآغاز شک و تردید یا نقد به مهران مدیری شد که آن را اثری سفارشی میدانستند. بهعبارتدیگر تا زمانی که اثری از مهران مدیری در افکار عمومی بهعنوان اثری مستقل و غیروابسته به نهاد و دستگاهی شناخته میشود، نقد او بهمثابه «نقد صادقانه» تعبیر میشود؛ اما وقتی که شائبه سفارشیبودن در جامعه یا شبکههای اجتماعی پررنگ میشود، همان نقدها برچسب «نقد ریاکارانه» میگیرد.
بدون شک نه میتوان منکر توانمندی، خلاقیت، کاریزمای فردی، فنبیان و نفوذ کلامش شد و نه منکر جریانسازی او در کمدی آیتمی و جُنگسازی تلویزیونی اما وقتی روح سیاست و تجارت بر کالبد هنر و هنرمند بنشیند، شکوهش را میشکند، اعتبارش را مخدوش میکند و هویت و حریتاش را میگیرد. مدیری هرگاه در زمین خود بازی کرد، گل کاشت و ساعتهای خوشی برای مخاطب خلق کرد؛ حتی با نوشاندن قهوه تلخ، اما آنگاه که به بازی قدرت و تجارت تن داد، گل خورد و باخت ازجمله در استیج و استایل خوانندگی. حتی تم طنازیاش، طعم بازاری گرفت.
آغاز این سقوط را باید از ساخت مجموعه «بمب خنده» ردیابی کرد. بمبی که بر سر خودش آوار شد و اثری بهظاهر انتقادی را به عملی انتحاری برای او بدل کرد. بهگمانم مدیری طی این سالها با شومنشدن، از سوپرمنبودن در کمدی تیپیکال و آیتمی دور شد و به سلبریتیشدن سقوط کرد. او سرمایهای بود که خودش را بد مصرف کرد و با علی اوجی، از روزهای اوجش فاصله گرفت. دل که به دلال ببندی، هنر را هدر میدهی و آنگاه که خودت را دور بزنی، از خودت دور میشوی. بااینحال مهران مدیری یک سرمایه هنری است که هنوز میتوان به شکوفایی او امیدوار بود