یکی از دوستان ارجمند اهل کتاب و مطالعه،مطلبی را برایم فرستاد و درخواست نمود، تا نظر خودرا به طور صریح، در مورد نوشته رجل سیاسی پرنام و آوازه گیلان،جناب دکتر نوبخت،انشا نمایم. بنده ،حسب الامرسفارش این دوست ارجمندم، مطالبی را مینگارم و تقدیم خوانندگان این متن،خواهم نمود: ۱-جناب دکتر نوبخت،سالهای متمادی است که در پایتخت سکونت دارند.هیچ گاه نکوشیدند که انجمن مفاخر و فرهیختگان استان گیلان را شناخته و با آن ها پیوندی داشته باشند.ایشان را هیچ گاه در سطح شهر رشت،درحال پیادهروی و یا ورزش بامدادی و یا شامگاهی در بوستانهای مختلف شهر رشت،کسی مشاهده،ننموده است. در حالی که در بوستان توحید، به کرات، اینجانب، استاد ناصر مسعودی را، به همراه همسر محترمشان،دیدهام. ۲- در مراسم تدفین و خاکسپاری چهرههای ملی جامعه گیلان و یا پاسداشت دیگرمفاخراستان،از جمله:هوشنگ ابتهاج،احمد سمیعی و غیره،جناب ایشان دیده نشده است. ۳-در حالی که جناب ایشان، به مدت ۸ سال در مقام معاون رئیس قوه مجریه و رئیس سازمان برنامه و بودجه بودند، هیچ همتی وتلاشی،در موردحل مسئله دو رودخانه: گوهر رودو زرجوب، ننمودند. ۴-جناب ایشان، هیچ ارتباطی با جامعه فرهنگی استان نداشته است.هیچ گاه، قدم رنجه نفرموده و به خانه فرهنگ گیلان و یا دفترنشریات وزین:گیله وا وره آورد گیل، تشریف نیاوردند. ۵-مرحوم دکتر محمدعلی فایق،پزشک ارجمندی که به مدت ۷ دهه،هزینه چاپ و انتشار نشریه “گیلان ما” را تقبل کرد نه در طی انتشار سالهای انتشار این نشریه، و نه حتی در هنگام وفات ایشان،مورد توجه و تفقدجناب دکتر،قرار نگرفت. بسنده کردن به یک مصرع شعر در پای بنرهای تبلیغاتی و اقرار به پیوند عاطفی با مردم گیلان،در روزهای فعالیت انتخاباتی، بایدجناب ایشان را متوجه عدم اقبال جامعه فرهنگی گیلان مینمود! برای اینجانب،جای بسی شگفتی است که چگونه یک فرهنگی سیاستمدار،که در کارنامه خود،حضور در ادوار نمایندگی مجلس،حضور در قوه مجریه و ریاست سازمان برنامه بودجه راداشته است، زمانی که هیچ پیوندی بین ایشان و اقشار مختلف اجتماعی وجود نداشت،،دل به اقیانوس زده و خود را کاندیداتور شهر زادگاهشان کردند،در حالی که سالهابوده، که همشهریان او،می خواستند جناب دکتر،به یاریشان بیاید. از خواجه تاج الدین علیشاه گیلانی، وزیر اعظم دوره ایلخانان، چون هیچ خدمتی به جامعه عصرخودنکرد،مورخان بدین سبب،دل خوشی از وی نداشتندکه تاریخ هم، به نیکی،درمورد ایشان، سخن نگفته است، ولی ازهمتای وی،خواجه رشیدالدین فضل الله، افتخار مردم همدان،هنوز که هنوز است،سخن گفته و شنیده میشود!!!. در پایان آیا بهتر نیست،که ما تاریخ را به درستی بخوانیم و نه متعصبانه؟ لختی بیندیشیم، تا از مردم همشهری زمان خود، طلبکار نباشیم؟!.